سر به زیر و آرومم
عکس کهنه رو دیوار
نبض ناکوک من گاهی
می زند با کمی اجبار
آتشی نمانده از من
شمع سرد و خاموشم
فندکی بزن شاید غم بریزد از دوشم
معبد تنگ آغوشت باشکوه و رویایی
حیف از این تن تشنه پشت مرز دنیایی
پیکر ترد احساس و آذرک های جامانده
روی شن های داغ حسرت
جای رد پا مانده !
حسرتی که می بینی شال روی شونم شد
درد سرد ندیدن ها زهر تلخ درونم شد
تا کجا خیالات و خمسه های طولانی
بوسه های سرخورده صورتک های بارانی
رد شدن از این تقدیر
اندکی جنون می خواهد
جنگ سرد این میدان
جیم واو و نون می خواهد
تا به کی عشق پنهان و تا کجا غم زندان
یا صراحت خورشید یا جسارت باران


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها